دین در زمان هخامنشیان
با مطالعه سنگنوشتهها و حجاریهای باقیمانده و یافتشده در تختجمشید، میتوان بهخوبی به باورها و اعتقادات سران هخامنشی پی برد. چرا که صاحبان و دستوردهندگان ساختمان این بنا، بر تمام جزییات ساختمان این بنا نظارت داشتهاند تا همهچیز به حد کمال از آب درآید و بدین خاطر است که مشاهده میکنیم که چه از نظر ساختمانی، چه از نظر ترسیم تصویرهای برجسته و چه از نظر نوشتهشدن کتیبهها دقت بسیار زیادی بهکار رفته است. دهها طرح و نقشه ارائه شده تا یکی از میان آنها انتخاب و دهها متن نوشته شده تا یکی را برای نوشتن سنگنوشته انتخاب کردهاند و بدین خاطر است که در ساختمان تختجمشید، تفکر، اندیشه و دقت و ظرافت و فن و هنر فوقالعاده زیادی را مشاهده میکنیم
همه باستانشناسان متفقالقولند که تختجمشید خط فکری دارد و فرهنگی که بر هنر هخامنشیان حاکم است، کاملا ایرانی است. و از اعتقادات و رسوم و سنن و خواستها و باورها و ایدهآلهای هخامنشیان سرچشمه میگیرد و بیانکننده آرزوها و اعتقادات آنان است
گیرشمن در مورد مذهب هخامنشی اعتقاد دارد که درست است که در دوران هخامنشی کیش زردشتی در اکثر مناطق ایران پراکنده شده بوده و اکثر مردم ایران کیش زرتشتی داشتند، ولی به نظر او، شاهان هخامنشی زرتشتی نبودهاند! در حالیکه همه باستانشناسان از جمله خود پروفسور گیرشمن باور دارند که کوروش بنیانگذار سلسله هخامنشی، با ایجاد اتفاق و اتحاد مابین قوم خود و دیگر ملل ساکن در ایران توانسته است که در مدتی کم نیرویی بسیار عظیم جمع نموده و به کشورهای مجاور حمله کند و آنها را بهراحتی و بهخوبی بهتصرف خود درآورده و با هم متحد کند، و این ممکن نبوده مگر اینکه وی دارای ایدئولوژی بوده که بهنظر مردم و سربازان او مورد احترام و مقدس باشد، بهطوریکه این همه سرباز، جان خود را در کف نهاده در خدمت او درآیند و در راه آرمان او بجنگند
در حالیکه اگر به قول گیرشمن اکثریت ملت ایران زرتشتی نبودهاند، چگونه حاضر شدهاند که در خدمت این شاهان کافر قرار گیرند و برای پیروزی او ، از خود جانگذشتگی نشان دهند. کاملا مسلم است که همه سران کشورها در طول تاریخ که از میان مردم برخواسته و به حکومت رسیدهاند، ناگزیر پیرو مذهب اکثریت همان اجتماع بودهاند. فلسفه ناسیونالیستی برای دفاع از کشور همیشه توانسته است مورد استفاده قرار گیرد، ولی نمیتواند برای تصرف کشورهای دیگر بهکار برده شود و فلسفهای جهانشمول لازم است تا ملتی را برای فداکاری و جانفشانی برای تصرف کشورهای دیگر آماده سازد
با مشاهده تختجمشید و بررسی آثار و کتیبههای باقیمانده از دوران هخامنشی و آنچه که عنوان عملکرد آنان در تاریخ ثبت شده است و تاریخنویسان یونانی نوشته، یا در کتاب تورات و عهد عتیق باقیمانده است، بدین نتیجه میرسیم که این شاهان به اصولی که جزییات آن در این بخش خواهد آمد، اعتقاد داشتند. به دلایل مشروحه زیر، این شاهان بهنظر نگارنده، زرتشتی بودند. هرچند که نمیتوان تمام اعمال و رفتار آنان را مطابق با دستورات این دین دانست
هخامنشیان همیشه سنگنوشته خود را با نام خدا شروع کردهاند و مینویسند میستایم اهورامزدا را که این زمین را آفرید، که آن آسمان را آفرید، که این مردم را آفرید، که (مرا) پادشاه کرد، که شادی را آفرید و غیره …
و اهورامزدا را آفریننده همه چیز میدانستهاند و بهدنبال نام او، کارها و پیروزیهای خود را میآوردند و در پایان نیز ذکر میکردند که آنچه که بهدست آوردهاند، به خواست و یاری او بوده و از اهورامزدا میخواهند که به آنها عمر طولانی و عزت دهد. مثلا در کتیبه بیستون (بهستان) نزدیک به پنجاه بار نام اهورامزدا همراه دو کلمه ((خواست)) و ((یاری)) آمده است، بهیاری اهورامزدا، به خواست اهورامزدا این کار یا آن عمل انجام گرفت،و بهوضوح نشان میدهند که آنان یکتاپرست بوده و موفقیتهای خود را نتیجه کمک خداوند دانسته و تنها او را شکر میکردند. اینکه بعضی از باستانشناسان مینویسند : در سنگنوشتههایی که در بابل، یا فلسطین یا مصر یافت شده، آنان از بتها و خدایان مقدس بین ملل دیگر نیز بهخوبی و با احترام یاد کردهاند، از آزاداندیشی و آزادمنشی ایشان و احترامی که برای ملل دیگر و درنتیجه برای مقدسات آنها قایل بودهاند، میباشد و بههیچوجه از اعتقاد ایشان به خدای یکتا (اهورامزدا) نمیکاهد
میدانیم که اشوزرتشت یکی از نخستین پیامبرانی است که در تاریخ از او نام برده شده و ایرانیان یکی از نخستین خداشناسان عالم هستند، خدای زرتشت اهورامزدا نام دارد که آفریننده کل هستی شناخته شده است. در گاتاها در عین حال زرتشتیان نیز مانند سایر ادیان اعتقاد دارند که در درگاه خداوند فرشتگانی هستند که اهورامزدا آنها را برای اداره و پاسداری بخشی از آفریدههای خود آفریده است که ((ایزدان)) نامیده میشوند و آناهیتا و مهر و سروش از بزرگترین ایزدان میباشند. نام خدای هخامنشیان نیز همانند زرتشتیان اهورامزدا بوده و در تمام سنگنوشتهها خدای خود را بدین نام مینامند و او را آفریننده همهچیز در جهان میدانند و در ضمن از ایزدانی مانند ارت و آناهیتا نیز به کرات یاد شده است
در کیش زرتشتی راستی بسیار ستوده شده است،و بدین حقیقت بزرگ اشاره شده که راستی، پایه و اساس رستگاری بشر و دروغ سرچشمه همه بدیها و پلیدیهاست (بندهای متعدد گاتاها)
در کتیبهای در تختجمشید نیز داریوش از اهورامزدا میخواهد که کشور او را از جنگ و خشکسالی و ((دروغ)) دور نگه دارد، وی نیز اعتقاد دارد که دروغ و انتشار آن در جامعه میتواند به اندازه جنگ و خشکسالی به کشور آسیب برساند
یا در سنگنوشته بیستون مینویسد: تو که پس از من شاه خواهی شد، خود را سخت از دروغ دور نگاهدار، هر کس بخواهد بنای استقلال مملکت و سعادت ملتش را بر اساس نیکی استوار نماید، باید دروغ را از آن مرز و بوم از ریشه براندازد و راستی را به جای آن استوار نماید
هخامنشیان مانند زرتشتیان به بقای روح اعتقاد داشتند و با وصفی که طریقه مومیاییکردن را از مصریان آموخته بودند و میتوانستند اجساد خود را مومیایی نمایند تا باقی بماند، خواستار آن نبودند و جسدشان را در قبر گذاشته و به خاک سپردهاند. درحالیکه مصریان آن زمان، بقای روح را باور نداشته و معتقد بودند که بهشرطی انسان ابدی میشود که جسم او مومیایی شده و در محل بسیار امنی مثل اهرام یا مصطبه گذاشته شود. در آن زمان هنوز یونانیان که خود را خیلی متمدنتر از ما میدانستند و میدانند، خدانشناس بودند و بتهای متعددی میپرستیدند که هرکدام از آنها را مظهر آفرینش بخشی از جهان طبیعت تصور میکردند. در 2500 سال قبل هنوز دولت روم وجود نداشته و ملت آلمان و فرانسه و انگلیس و بهطور کلی اکثر مردم اروپا هنوز در مرحله چادرنشینی بهسر میبردند و یا در مرحله شروع دوره کشاورزی سیر میکردند و تنها ایرانیان و قوم یهود به خدای واحد ایمان داشته و یکتاپرست بودند
در مذهب اشوزرتشت، شادبودن و شادیکردن نوعی شکرگذاری به درگاه خداوند محسوب میشود و غم و غصهخوردن و اصراف و هدردادن آفریدهها، نوعی ناشکری و ناسپاسی بهحساب میآید. مردم ایرانباستان، هرساله حدود شصت روز را جشن داشتند که ضمن ستایش اهورامزدا به بذل و بخشش و جشن و شادی میپرداختند. هر روز اسمی داشت که وقتی آن روزها با نام ماه برابر میشد، جشن میگرفتند. شش ((چهره گهنبار)) داشتند که هرکدام پنج روز بود و عقیده بر این بود که خداوند به هر چهره گهنبار یکی از بخشهای مهم عالم را آفریده است و جشن میگرفتند و خیرات میکردند. جشن نوروز و مهرگان و سده که از بزرگترین جشنهای ملی و مذهبی بود نیز جشن گرفته میشد. خلاصه ایرانیان سعی میکردند به هر بهانهای که شده روزگار را به شادی و شکرگذاری سپری نمایند. هخامنشیان نیز برای شادی و شادیکردن، ارزش زیادی قائل بوده و تقریبا در تمام کتیبههای خود، اهورامزدا را به خاطر آفرینش شادی ستایش کرده و خدا را شکر میگویند
مسأله اخلاق و وظیفه انسان در رعایت اصول اخلاقی، در دین زرتشت بسیار سفارش شده است، بهطوریکه او را معلم بزرگ اخلاق و اولین و بارزترین مبلغ آن میدانند و گاتاها، کتاب مقدس زرتشتیان پر است از متعالیترین اصول اخلاقی که اشوزرتشت رعایت دقیق این اصول را از انسان خواستار شده است
دین، کلمهای است اوستایی و بهمعنی وجدان است و کار دین وجدانسازی است و وجدان یعنی پایبندی انسان به اصول اخلاقی و بنابراین، کار وجدان؛ انسانسازی است
هرودوت و کتزیاس و گزنفون، هرسه ، کوروش را از جهت داشتن نیروهای سیاست و جوانمردی و درستی و مردانگی و بهخصوص آزادمنشی بهگونههای مختلف ستودهاند. باستانشناسان هم عقیده دارند که کوروش همه مردم جهان را به یک چشم نگاه میکرد و در رفتار آزادهمرد بود، و با داشتن القاب و عناوین شدیدا مخالف بودهاست. تاریخ نشان میدهد که شاهان هخامنشی به رعایت اصول اخلاقی، بسیار معتقد بوده و به تمام پیمانهایی که در دوران حکومت خود بستهاند، پایبند بودهاند. گیرشمن در کتاب خود، متذکر شده که شاهان هخامنشی بهدنبال گسترش عدل و انصاف بوده و نه تنها با پیشروی خود در جهان تمدنی را نابود نکردهاند، بلکه به پیشرفت و گسترش تمدن و فرهنگ در جهان بسیار کمک نمودهاند. پروفسور ماریکخ در کتاب خود با نام ((از زبان داریوش)) نیز با تکیه بر کتیبههای هخامنشیان پایبندی ایشان را به اصول اخلاق و انسانیت بسیار ستودهاند
در دین زرتشت، آزادی عقیده و انتخاب راه، بسیار محترم شمرده شده است، بهطوریکه در ((گاتاها)) میفرماید هر مرد و زن حق دارد خود راه خویش را برگزیند و خداوند به انسان نیروی اراده بخشیده است تا هر کس برحسب اراده خویش رفتار نماید
تاریخ نیز گواهی میدهد که هخامنشیان دارای ایدئولوژی بسیار قوی بوده و بدان عمل مینمودند،از طرفی بسیار آزاداندیش بودند و با وصفی که مدت دویستوسی سال بر بیش از نیمی از مردم جهان فرمان میراندند، هرگز باورهای خود و حتی خط و زبان خود را بر آنان تحمیل نکردند. در زمان هخامنشیان آنان تمام ملل تابعه خود را در پیروی از باورهای خویش آزاد میگذاشتند و فقط بعضی کارهایی را که بهنظر آنها بسیار غیرانسانی جلوه میکرد و با اعتقادات آنان بسیار مغایر بوده، در سراسر امپراتوری خود ممنوع کردند، مثلا در ((کارتاژ)) رسم بر این بود که والدین برای خشنودی بت بزرگ بهنام ((مولوخ)) فرزندان خود را روی دستهای بت گذاشته میسوزاندند یا در سوریه کودکان را در راه بت ((ملکارت)) قربانی میکردند، در مصر و بابل نیز مردم بنا به باورهای خود، فرزندان خود را قربانی مینمودند، که هخامنشیان این نوع کارها را در سراسر امپراتوری خود ممنوع اعلام نمودند
با حمله هخامنشیان به کشورهای مختلف و تصرف آن کشورها نه تمدنی از تمدنهای قدیم از بین رفت و نه ملتی به نابودی کشیده شد. درحالیکه هخامنشیان در زمانی میزیستند که شاهان همطراز آنها پس از حمله به کشورهای دیگر افتخار میکردند که آن شهرها را ویران کرده و هزاران نفر را از دم تیغ گذراندند و حتی به حیوانات نیز رحم نکردهاند و از سرها تپهها ساختهاند، و یا دستها و گوشها و بینیها را قطع کردهاند. درحالیکه همیشه هخامنشیان به این نکته افتخار دارند که پس از تصرف کشوری، به مردم آن کشور آزادی دادهاند و به سربازان خود اجازه ندادهاند که به کسی آزار برسانند و سعی کردهاند که عدل و داد را در آن کشورها برقرار نمایند و میراث فرهنگی کشورهای دیگر را ارج مینهادند و امنیت و توسعه بازرگانی با آنها را به ارمغان میبردند. بیسبب نیست که بهعلت این خوشرفتاریها، نام شاهان هخامنشی در کتابهای مقدس عهد عتیق جزو مقدسترین افراد بهثبت رسیده است و ملت یهود کوروش را تا حد مسیح و کمربسته خدا بالا بردهاند
قبله زرتشتیان ((نور)) است و زرتشتیان همیشه رو بهسوی قویترین منبع نوری که در فراروی خود دارند، ایستاده و به ستایش اهورامزدا میپردازند. در طی روز، رو به خورشید و در شب رو بهسوی ماه و تنها در محل آتشکده میباشد که همگی آنها به طرف آتش موجود در آتشکده که به روش مخصوصی از قرنها پیش تهیه شده و همانند پرچم، مظهر تمامیت مذهبی و فرهنگی ایشان است، ایستاده و به ستایش خدا میپردازند. هرگز دیده نشده که حتی کسی که در همسایگی آتشکده زندگی میکند موقع خواندن نماز، رو بهسوی آتشکده نموده، آن را قبله خود قرار دهد
بنابراین آتش موجود در آتشکده درست حکم پرچم را دارد و به همان اندازه برای زرتشتیان مورد احترام میباشد و از دیگر ملل نیز انتظار دارند که موقع بازدید از آن، به آن احترام گذارند
در حجاریها و دیگر آثار باقیمانده در تختجمشید مشاهده میشود هرجا سران مملکت در حال نیایش میباشند، در فراروی آنها خورشید و در بعضی طرحهایی از آتش قرار دارد، و ثابت شدهاست که قبله یا سوی پرستش هخامنشیان نیز نور بوده است و در تاریخ ذکر میشود که هخامنشیان به هرجا لشکرکشی میکردند، ارابهای حاوی آتش آتشکده را نیز بههمراه لشکر خود حمل مینمودند که در سربازان خود یک نوع احساس خاصی ایجاد نمایند که با انرژی بیشتری به نبرد بپردازند. این اعتقاد که هخامنشیان آتشپرست یا خورشیدپرست بودند، تهمتی بیش نیست، هرگز در هیچ کتیبهای از دوره هخامنشیان از ((آتش)) یا ((خورشید)) گفتگو یا ستایش نشده است و همه تاریخنویسان ذکر مینمایند که تا کنون هیچ مجسمه بزرگ یا بتی در آثار هخامنشیان کشف نشده است، و هرودوت هم بارها ذکر کرده که ایرانیان برخلاف مردم کشورهای دیگر جهان برای خدای خود مجسمه نمیسازند، و در معبدی حبس نمینمایند
بنا به شواهدی که ذکر شد و بسیاری دلایل دیگر، بهنظر نگارنده پادشاهان هخامنشی زرتشتی بوده و به خیلی از اصول این مذهب پایبند بوده و عمل میکردند، هرچند که نمیتوان تمام اعمال و کردار آنها را کاملا مطابق با دین اشوزرتشت دانست، کما اینکه نمیتوان اعمال و کردار مثلا یک فرمانده مسیحی را به حساب دین حضرت مسیح (ع) و مسیحیان گذاشت.
دکتر اردشیر خورشیدیان
امروز با یه مطلب در باره ی تطابق کوروش بزرگ و ذوالقرنین اومدم
امیدوارم خوشتون بیاد... این مطلب چند سال پیش به اثبات رسیده
و در تفسیر المیزان و نمونه نوشته ی علامه طباطبایی و در کتب
برخی از مراجع و دانشمندان دیگر به درستی ان اشاره کرده...
تورات:در تورات ، کتاب مقدس یهودیان ، کوروش به عنوان ناجی قوم یهود به دفعات ذکر شده است . و این افتخاری برای ما ایرانیان است.
در تورات فصلی است که به دانیال نبی(Daniel )( که مرقد مطهرشان در شوش است ) نسبت
داده شده و آن را سفر دانیال می نامند. در ایام اسارت بنی اسرائیل ? بلا و بیچارگی در آنها
افتاده بود ? شهرهایشان خراب و قومیت آنان متزلزل گردید و معبد مقدسی که مورد تکریم آنها
بود بدست بابلیان افتاد . یهود از این واقعه بی اندازه غمگین و نا امید شده و نمی دانستند چه
وقت ? چگونه و به دست چه کسی از این شب سیاه اسارت رها می شود. چنین بر می آید که
در آن روزهای سیاه ? دانیال پیغمبر ظهور می نماید و با پیش بینی ها ? تعبیر خواب و
غیبگویی های عجیب خود به پادشاهان بابل نزدیک می شود . سلاطین او را به دربار خود راه
داده گرامی داشتند و بالا دست غیبگویان و ساحران نشاندند .
رویای دانیال که حاوی خبر آزادی یهود است بدین صورت است که:در سال سوم از جلوس
پادشاه "بیلش فر" من در شهر "سوس هیرا" از نواحی عیلام در کنار رود" اولائی" بودم برای
بار دوم رویایی به نظر من رسید . در این رویا دیدم که قوچی در کنار رود ایستاده و دو شاخ بلند
دارد ? این دو شاخ یکی بطرف پشت او خم شده بود ? قوچ با دو شاخ خود غرب و شرق و
جنوب را شخم می کرد و می کند . هیچ حیوانی نبود که در برابر او ایستادگی کند . بنابراین
هرچه می خواست می کرد . در همین حال که من در فکر انجام کار این قوچ بودم متوجه شدم
که یک بز کوهی از طرف مغرب در حالی که زمین را با شاخ خود می کند پیش می آید ? میان
پیشانی این بز یک شاخ بزرگ و عجیب کاملا پیدا بود . کم کم بز کوهی به قوچ دو شاخ نزدیک
شد و سپس خشمناک بر او تاخت و در این حمله دو شاخ او را شکست و قوچ دو شاخ در برابر
او از مقاومت عاجز ماند . کسی هم نبود که قوچ را از چنگالش رهایی دهد . (( سفر دانیال ?-
? ))
آنگاه همین کتاب از قول دانیال می گوید : جبرئیل بر او نازل شد و رویای دانیال را بدین نحو
تفسیر کرد که : قوچ ذوالقرنین نماینده اتحاد دو گروه ماد و پارس است . یک نفر پادشاه قوی بر
این دو کشور حکمرانی می کند . بطوری که هیچ دولتی قادر به مقاومت در برابر او نخواهد
بود . اما بز کوهی یک شاخ که بعد از قوچ پیدا شده مقصود از آن ممکلت یونان است و شاخ
برجسته میان پیشانی او دلالت بر اولین پادشاه آن سرزمین می کند . (( ??-?? ))
به روایت تورات ? این پیش گوئی دو کشور ماد و پارس را با دو شاخ مجسم می کند و وقتی که
این دو یکی و متحد شدند شخصیت آن دو کشور به یک قوچ دو شاخ( قوچ ذوالقرنین )نماینده
شده است . آن بز کوهی تک شاخ که این قوچ را مقهور خواهد کرد به اسکندر تعبیر شده و
اوست که بالاخره توانست سالها پس از کوروش آخرین پادشاه هخامنشی را شکست دهد.
چیزی که لازم به تذکر است این است که کلمه قرن در زبان عربی و عبری هر دو یکی است و
وصف این قوچ که به زبان عربی ذوالقرنین(صاحب دو شاخ) می شود در زبان عبری به لوقرانیم
آمده که همان معنای ذوالقرنین را می دهد. در رویای دانیال به یهود بشارت داده شده که پایان
دوره اسارت و بردگی و آغاز زندگی آزاد و آبرومند آنان روزی خواهد بود که شخصیت ذوالقرنین
پدیدار شود یعنی دو کشور ماد و پارس با هم متحد شده با بابل به دشمنی برخاسته و یهودیان
را آزادی بخشد . چند سال پس از پیشگوئی دانیال ? این پادشاه که ایرانیان او را کوروش ?
یونانیان سایرس و یهودیان خوروش می نامند ظهور کرد . دو کشور ماد و پارس را متحد ساخت
و بعد به بابل هجوم برد و بدون زد و خورد به آن شهر وارد شد ? آنان را به کنعان (فلسطین
امروزی) باز گرداند و معبد مقدس را بنا کرد.
در تورات باز غیر از سفر دانیال در دو سفر دیگر( یشعاه ? یرمیاه ) نیز پیشگوئی هایی هست
که در سفر اول نام کوروش عینا آ مده است (در صورت عبری "خوروش" ). داستانهای دیگری
غیر از داستان فتح بابل در مورد کوروش در تورات آمده است که در متن آنها به قوم وحشی
"گوگ و ماگوگ"(در عربی یاجوج و ماجوج) اشاره شده است ? که علاقمندان می توانند برای
مطالعه آنها به تورات مراجعه کنند. از کوروش در کتب آسمانی و تاریخی همواره به نیکی
یادشده است .ضمنا یادآور می شویم که یادی از اسکندر مقدونی در تورات نیست.
حکاکی انسان بالدار در پاسارگاد(Pasargade) که حدود یک و نیم قرن پیش توسط
باستانشناسان غربی کشف شد ظاهرا وجه تقدس کوروش را در نظر مردم آن زمان یادآور می
شود. در بالای این اثر به سه زبان زنده آن دوران نوشته شده بود " من کوروش پادشاه
ایرانم ..." که امروز کاملا از بین رفته اما اسنادِ آن موجود است . سبک هنری خاص این اثر
مربوط به دوره قبل از تخت جمشید است . به شاخها( قرن ) دقت کنید که نمادهای عجیبی را
در بر گرفته اند.
قرآن کریم:
بسم الله الرحمن الرحیم
و یسئلونک عن ذى القرنین قل ساتلوا علیکم منه ذکرا.
اگرچه نام کوروش در قرآن(Qur"an) صراحتا برده نشده اما شواهد و قرائن تاریخی و مذهبی و
منطقی بسیاری نشان از این حقیقت دارد که ذوالقرنین قرآن همان کوروش کبیر است و این
افتخاری دیگر برای ما ایرانیان رقم می زند. البته مسکوت ماندن این مسئله ریشه های تاریخی
و سیاسی فراوان دارد. در قرون اولیه پس از اسلام ? بسیاری از دانشمندان ایرانی به اشتباه
ذوالقرنین را " اسکندر" تفسیر کرده اند ? اما بعدها ثابت شد که ذوالقرنین قرآن ? بنا بر آیات خود
قرآن ? قطعا اسکندر نیست. مفسران عصر جدید از جمله مولانا ابوالکلام محیی الدین احمد
آزاد ( ????-????) وزیر فرهنگ سابق کشور هند و از نزدیکان گاندی در تفسیر معروفش به
اردو بنام « ترجمان قرآن » ( که استاد باستانی پاریزی رساله او را با شرح و بسط لازم به
فارسی ترجمه کرده : « ذوالقرنین یا کوروش کبیر» ) ? مفسر بزرگ حضرت علامه طباطبائی
صاحب المیزان و آیت الله مکارم شیرازی صاحب تفسیر نمونه ، و بعضی از قرآن پژوهان از
جمله شادروان خزائمی صاحب « اعلام القرآن » و زبانشناس بزرگ معاصر آقای دکتر فریدون
بدره ای در کتاب « کوروش کبیر در قرآن مجید و عهد عتیق » و بسیاری دیگر ? هر یک
به نوعی درباره ذوالقرنین تحقیقات علمی به انجام رسانیده اند که یکی بودن ذوالقرنین قرآن
کریم و کوروش از آنها نتیجه گیری می شود.
در سوره کهف آیات ?? تا ?? به نام و بعضی اعمال ذوالقرنین و ویژگیهای شخصیت وی اشاره
شده است . در قرآن از ذوالقرنین به نیکی یاد شده است و داستان او در قرآن شامل چند بخش اصلی است:
مُلک حق در روی زمین به حکم خدا: و از تو اى پیامبر درباره ذو القرنین سؤال مىکنند، در
پاسخ ایشان بگو به زودى بخشى از سرگذشت او را براى شما بازگو مىکنم. ما او را در روى
زمین قدرت و حکومت دادیم و اسباب هر چیز را در اختیارش گذاشتیم. ذو القرنین از این امکانات استفاده کرد و راه سفر را در پیش گرفت.
سفر به غرب دنیا: تا به غروبگاه آفتاب رسید. در آنجا چنین در نظرش مجسم شد که
خورشید در چشمه یا دریایى تیره و گلآلود فرو مىرود و در آنجا مردمى را دید که ترکیبی از
انسانهاى نیک و بد بودند. گفتیم اى ذو القرنین، آیا مىخواهى مردمان بدشان را مجازات کنى
، یا روش نیکویى در مورد آنها انتخاب مىنمایى؟ ذو القرنین گفت: ما کسى را که ستم ورزیده
مجازات خواهیم کرد; سپس او به سوى پروردگارش باز مىگردد و خداوند او را مجازاتى
شدیدتر خواهد نمود. و اما کسى که ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد، پاداشى نیکوتر از
استحقاقش خواهد داشت و ما به فرمان خود، او را به کارى آسان واخواهیم داشت.
سفر به شرق دنیا: سپس بار دیگر از وسایلى که در اختیار داشت به درستی استفاده کرد
و به طرف مشرق حرکت نمود. همچنان به راه خود به طرف مشرق ادامه داد تا به صحرایى
نزدیک به محل طلوع خورشید رسید. در آنجا دید که خورشید بر جمعیتى طلوع مىکند که
برایشان در برابر تابش آفتاب، هیچگونه پوشش و سایبانى قرار نداده بودیم.(ظاهرا این قوم
ابتدایی صحرانشین فن ساخت لباس و خانه نداشتند)آرى، ذو القرنین این چنین بود! و ما به
خوبى از امکانات و فعالیتهاى او آگاه بودیم.
سفر به طرف کوههاى یاجوج و ماجوج: باز از وسایل مهمى که در اختیار داشت استفاده کرد و
به قصد سفر حرکت نمود. همچنان راه خود را ادامه داد تا به میان دو کوه رسید و در کنار آن د
و کوه ، قومى را یافت که هیچ سخنى را نمىفهمیدند(خیلى ساده لوح بودند)آن گروه - وقتى
ذو القرنین را با آن شوکت و توانایى دیدند - به او گفتند: اى ذو القرنین، طایفه یاجوج و ماجوج
در این سرزمین فساد مىکنند، آیا حاضرى خراجی از ما بگیرى و میان ما و آنها سدى ایجاد
نمایى؟! ذو القرنین در پاسخ آنان گفت: اموال و امکاناتى که پروردگارم در اختیارم گذاشته ، از
آنچه شما پیشنهاد مىکنید بهتر است. بنابراین من از شما اجر و مزد نمىخواهم! فقط مرا با
نیروى انسانى کمک کنید تا میان شما و آنها سد محکمى ایجاد نمایم!
ساختن سد : در ابتداى کار سدسازى، ذو القرنین چنین دستور داد: قطعات بزرگ آهن برایم
بیاورید و آنها را روى هم بچینید تا اینکه کاملا میان دو کوه را بپوشانند. بعد گفت: در اطراف آن
آتش بیفروزید و در آن بدمید. آنان چنین کردند تا قطعات آهن سرخ و گداخته گردید. اکنون مس
مذاب برایم بیاورید تا روى این بریزم!(ساخت چنین سدی در آن زمان از فن آوری بسیار بالایی
برخوردار بوده است) و به این ترتیب، سدى آهنین در مقابل یاجوج و ماجوج ایجاد کرد،پس از
آن دیگر آن گروه مفسد قادر نبودند از روى آن عبور کرده یا راه نفوذ و حفرهاى در آن ایجاد کنن
د. ذو القرنین در پایان کار سد گفت: این سد خود نعمت و رحمتى از پروردگار من است! گمانکنید
این یک سد جاودانى و ابدى است، بلکه آن زمان که وعده پروردگارم فرارسد، آن را در هم
مىکوبد و به یک سرزمین صاف و هموار مبدل مىسازد و وعده پروردگارم حق است و تحقق
خواهد یافت.
دلایل تطابق کورش و ذوالقرنین
با توجه به تفاسیر این آیات توسط دانشمندان برجسته علوم قرآنی ، علت نزول آیات در جدال
قریش و پیامبر(ص) و در نظر داشتن روایات توراتی و آشنایی یهود با کوروش ، و قیاس تاریخی
شخصیت کوروش با دیگر فرمانروایان(مثلا اسکندر مقدونی)چنین بر می آید که ذوالقرنین قرآن
همان ذوالقرنین تورات یعنی کوروش کبیر شاهنشاه ایران می باشد. که در زیر اختصارا به این مقایسه ها می پردازیم:
از آیات قوق چنین برداشت میشود که اول ذی القرنین مردى مؤمن به خداوند و روز قیامت و
متدین به دین حق بوده است. در قرآن مستقیما به نبوت او اشاره نشده است پس در نبوت او
شک است. اما احادیثی در دست است که به نوعی ختی تایید نبوت ذوالقرنین نیز هست. از
امام محمد باقر(ع) روایت است که خداوند هیچ پیامبری را به سلطنت مبعوث نگردانید به جز
چهارکس پس از زمان نوح: اول ایشان ذوالقرنین است و دیگر داوود و سلیمان و یوسف. از تاریخ
نیز چنین بر می آید که کوروش فردی موحد و خداپرست و انسان دوست بوده است.
ذوالقرنین قرآن اگر بر قومی مسلط می شد به عدالت با آنان رفتار می کرد و کوروش هم
همینطور . بنا به قول هرودوت مورخ شهیر یونانی « کوروش فرمان داد تا سپاهیانش جز به
روی جنگجویان شمشیر نکشند و هر سرباز دشمن که نیزه خود را خم کند نکشند ، طوریکه
توده ملت ، مصائب جنگ را احساس نکردند » و حتی بر پادشاهان اسیر از جمله کروزوس
پادشاه تجاوزگر لیدیه رحم اورد و او را بخشید و از ملتزمان رکاب خویش قرار داد . کوروش
پادشاهی سخی و کریم و ملایم بود و حرص مال اندوزی نداشت. اما این موارد از نظر
تاریخی در مورد اسکندر صدق نمی کند و غیرممکن است که در قرآن کریم از فردی
خورشیدپرست و خونریز به نیکی یاد شود.
دوم- به تصریح قرآن شروع لشکر کشی ذوالقرنین به سمت غرب بوده است. و حال
آنکه مسیر لشکر کشی اسکندر از غرب به شرق بوده است.
سوم ذوالقرنین پس از لشکر کشی به مغرب ، متوجه سمت مشرق شده و به سمت
مشرق لشکر کشی کرده است که از نقطه نظر تاریخی با لشکر کشی کوروش به مکران و
سیستان و حدود و حوالی بلخ انطباق دارد و ظن قوی این است که کوروش در این سفر ، بلاد
سند را هم فتح کرده است و ایرانیان ، سند را هند می نامیده اند و از این جهت در کتیبه
داریوش ، نام هند نیز در میان نامهای ممالک بیست و هشت گانه مفتوحه ذکر شده است.
چهارم ذوالقرنین قرآن با قومی وحشی یاجوج و ماجوج مواجه شده است و این با رفتن
کوروش به سمت شمال و کوههای قفقاز و نبرد با اقوام وحشی « سکا » انطباق دارد. در اینجا
کوروش اقوام وحشی را عقب راند و در معبر « داریال » ( تنگه داریول ) که معبری بوده است
که از آن راه به اقوام مجاور تعدی و تجاوز می کردند ، سدی با آهن و مس می سازد و شک
نیست که این دیوار همان سدی است که کوروش بنا نهاده است.
این سد در منابع قدیمی ارمنی "بهاک گورائی" (????? ??????) یا "کابان گورائی" خوانده
شده است که به معنای "دربند کوروش" یا "گذرگاه کوروش" هستند که این دلیلی است بر
اینکه کوروش آن سد را ساخته است. در منابع گرجی به آن سد، دروازه آهنین می گویند. رود
کورا (Kura) که در نزدیکی این سد جریان دارد نیز از قدیم با نام کورا شناخته می شد که از نام
کوروش اقتباس شده است. یونانیان به این رود سایرس (Cyrus) می گفتند، که یونانی شده
نام کوروش است. این دلایل برای اثبات اینکه این سد را کوروش ساخته است کافی به نظر می رسند.
پنجم اینکه اخیرا در پاسارگاد مجسمه ای پیدا شد که شک همه را به یقین تبدیل کرد.
این مجسمه دارای دو شاخ در بالای سرش است که با ذوالقرنین منطبق است.زیرا
میگفتند ذوالقرنین تاجی بر سر داشت که روی ان دو شاخ بود.